شعر

ساخت وبلاگ

با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج ای موی پریشان تو دریای خروشان بگذار مرا غرق کند این شب مواج یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج ای کشته سوزانده بر باد سپرده جز عشق نیاموختی از قصه حلاج یک بار دگر کاش به ساحل برسانی صندوقچه‌ای را که رها گشته در امواج شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : boht84 بازدید : 102 تاريخ : يکشنبه 11 دی 1401 ساعت: 18:18

دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفتآه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفتخواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کردکشتی‌ام را شب طوفانی گرداب گرفتدر قنوتم ز خدا «عقل» طلب می‌کردم«عشق» اما خبر از گوشه محراب گرفتنتوانست فراموش کند مستی راهر که از دست تو یک قطره می‌ ناب گرفتکی به انداختن سنگ پیاپی در آبماه را می‌شود از حافظه آب گرفت؟! + نوشته شده در یکشنبه یازدهم دی ۱۴۰۱ ساعت 13:29 توسط محزون  |  شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : boht84 بازدید : 106 تاريخ : يکشنبه 11 دی 1401 ساعت: 18:18

مپرس حال مرا! روزگار یارم نیست جهنمی شده‌ام، هیچ کس کنارم نیست نهال بودم و در حسرت بهار! ولی درخت می‌شوم و شوق برگ و بارم نیست به این نتیجه رسیدم که سجده کردن من به جز مبارزه با آفریدگارم نیست مرا ز عشق مگویید، عشق گمشده‌ای است که هر چه هست ندارم! که هر چه دارم نیست شبی به لطف بیا بر مزار من، شاید بِرویَد آن گل سرخی که بر مزارم نیست فواره وار، سربه هوایی و سربه زیر چون تلخی شراب، دل آزار و دلپذیر شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : boht84 بازدید : 115 تاريخ : يکشنبه 11 دی 1401 ساعت: 18:18